دلیل بودن

 

به روز اول و نگاهت می اندیشم به صداقت تو که در زیر تلی از خاک ریا مدفون گشته می نگرم . از من می گریزی و به من نزدیک تر می شوی! من نگاه از تو می گیریم تا به چشمانت عادت نکنم که فراغت مرا به حال و روز گل های آفتاب گردان در روز های ابری نیندازد. دیگر به این نکته رسیدم که فاصله پیوند دهنده ی احساس ما که دو لب فروبسته ام می باشد.من هنوز هم به امیدی بی اساس چشم دوخته ام و تو را چشم به راهم . گر روزی بدانم که دیگر نیستی به سادگی عبور باد از کویری سرد و بی روح در فراغ تو جان از تنم به در می رود. تنها به امیدی که آن هم دیدار توست روزهایم را رنگ زندگی می زنم و شب هایم را با قطرات اشکم بهاری می کنم. باز هم به سادگی سرودن احساس رسیدن بهار در چشمان پرستوی مهاجر عشقم را در نگاهم می سرایم!!!!!!!!!

26/4/90