نوشته های ناتمام
هر وقت از تمام دنیا دلگیر می گردم پنجره ای برای نوشتنم به رویم باز می شود پنجره ای که تنها امید دلی می باشد که اسیر کلبه ای بی در گشته و شاید تنها پناه او از دست تاریکی قفسش باشد. با شروع نوشتن دوباره چشمانم به پایان ناتمام چند خط خاطره ای در دل دیروزم می افتد که هنوز منتظر قلمی هستند که با خطی خوش و با جرعه ای محبت پایانشان را به صورتی خوش بنگارد و در این پایان حرفی از جدایی و غم و هجرت نباشد. دو سال گذشت و هنوز پایان تمام نوشته هایم از من دلگیرند و به تمنای لحظه ای که حرفم خوش به پایان برسد به انتظار نشسته اند و پایان تمام نوشته هایم را با اشک هایشان از صفحه ی کاغذم محو می کنند و اینچنین است که تمام نوشته هایم ناتمامند...